آشنایی با سازمان مجاهدین (منافقین)
در جریان انقلاب اسلامی و دوران پس از پیروزی، برخی از واژهها معنا و مفهومی دوباره یافتند. یکی از این واژهها «منافقین» میباشد که در انقلاب اسلامی علاوه بر معنای عام آن که در آیات قرآنی به عنوان دشمن دین و یاران شیطان معرفی شده است، در معنای خاصی نیز کاربرد پیدا کرد. در حالی که در جای جای قرآن به پرهیز از نفاق و نحوهی برخورد با منافقین اشاره شده و حتی یکی از سورههای کتاب الهی به این نام و به این موضوع اختصاص یافته است، امام خمینی نیز از واژهی «منافقین» برای مشخص نمودن منحرفان از راه انقلاب و مخالفان مکتب اسلامی استفاده نمود.
بر این اساس، سازمان مجاهدین خلق که با توسل به ایدئولوژی التقاطی مارکسیسم اسلامی به خشونت، ترور و جلوگیری از بازسازی پرداخته بود و مانعی عمده بر سر راه مشارکت سیاسی ـ اجتماعی تلقی میشد، به عنوان مشخصترین چهرهی نفاق در ایران شناخته شد. از این رو در بحث حاضر ضمن ریشهیابی «نفاق» و «منافق» در آموزههای دینی و قرآنی، چگونگی شکلگیری سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و اعمال شیطانی آنها را در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و دوران استقرار نظام جمهوری اسلامی مرور خواهیم کرد.
نفاق در آموزههای دینی مسلمانان
در طول تاریخ همواره دو اردوگاه توحید و شرک، خداپرستی و هواپرستی و قطبهای قابیل و هابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد(ص) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگیر بودهاند. از این رو مفاهیمی همانند مؤمن، کافر، مشرک، منافق، مجاهد، صدیق، شهید، متقی و صالح که در قرآن به کار رفته نیز بیانگر جهتگیری اعتقادی میباشد.
نزد خداوند اهمیت نفاق و چندپارگیهای ناشی از آن آنچنان زیاد است که یکی از سورههای کتاب الهی به این نام و به این موضوع اختصاص دارد. علاوه بر این در جای جای قرآن به پرهیز از نفاق و نحوهی برخورد با منافقین اشاره شده است. کلامالله، منافق را دشمن دین معرفی نموده و از نابخشودگی گناهان آنان به وسیله پروردگار سخن میگوید.1
براساس آموزههای قرآنی، کافران و منافقان، هر دو یاران شیطانند: «انا جعلنا الشیاطین اولیاءاللذین لایؤمنون».2 «فقاتلوا اولیاءالشیطان».3 در آیات سوره احزاب، منافقانی که ولایت کافران را میپذیرند، «حزب الشیطان» نامیده شدهاند، اما کافران چنین نامی نیافتهاند. این نکته بیانگر آن است که علاقه و ارتباط منافقان با شیطان رابطه ویژهای است که به درجه «استحواذ» یعنی سیطره کامل بر رهبری آنها میرسد: «استحوذ علیهم الشیطان». تعبیر «استحواذ» تنها در این آیه و آیه دیگری که آن هم مربوط به منافقان است ذکر شده است: «و ان کان للکافرین نصیب قالوا الم نستحوذ علیکم و نمنعکم من المؤمنین».4 این علاقه و رابطه ممتاز سبب میشود که منافقان نسبت به کافران، به عضویت در حزب شیطان سزاوارتر باشند.
افراد و گروههایی نیز که به دعوت اصلاحی پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستیز و نبرد مسلحانه برخیزند، از مفسدین هستند و با آنان نیز باید برخورد قاطع و عملی کرد تا جامعه انسانها از لوث وجود آنان پاک گردد. دستور جهاد با کفار و منافقان که درصدد تخریب پایههای ایمانی و عقیدتی صحیح در جامعهاند و با حکومت دینی پیامبر درگیر میشوند نیز در همین راستا ارائه شده است: «یا ایهاالنبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم».5
در میان احادیث نیز میتوان نمونههای بسیاری را در باب نفاق و منافق یافت کرد. امام علی (ع) در یکی از بیانات خود درباره وصف مخالفین اسلام و منافقین این چنین اشاره میکند: «...وجعلوهم حکاماً علی رقاب الناس فاکلوا بهم الدنیا». «... و حکومتشان را بر مردم تحمیل کردند و به وسیله آن به دنیاخوارگی پرداختند.» 6 در حالی که در اسلام، حکومت وحکام تحمیلی نیستند و منتخب مردم میباشند.
امام صادق (ع) نیز در شرح منافق چنین میفرماید: «منافق عملهای ظاهری ریائی را به صورت عمل شرعی میکند، و عملهای شرعی که از خدا و پیغمبر متلقی شده است و در غایت عزت و رفعت است بازیچه انگاشته به طریق استهزاء و سخریه با او سلوک مینماید. و در صورت عملی که از سیرت عاری است، از او صادر میشود و ظاهری که از باطن خالی است از او به ظهور میرسد. و از این غافل است که این نحو سلوک، با شارع و شرع، موجب انهدام دین است و حرمان از رحمت و وصول به سجین.»
به طور کلی در آموزههای اسلامی به دو نوع نفاق اشاره شده است. نخستین نفاق اخلاقی است که تنها فرد و برخی از اطرافیان وی را گرفتار انحراف میکند. این نوع نفاق در احادیث با نشانههایی نظیر دروغگویی، خلف وعده و خیانت در امانت مشخص شده است. دومین نوع نفاق سیاسی است که نتیجه و شکل تکامل یافته نفاق اخلاقی می باشد. این نوع نفاق که در آیات قرآن مکرر از آن یاد شده بخش زیادی از جامعه را دچار انحراف میکند. از این رو امام خمینی همواره بر ضرورت حفظ وحدت در مقابل تلاشهای منافقین و مفسدین خارج و داخل برای ایجاد شکاف بین مردم تأکید مینمودند. امام در مورد نفاق سیاسی و لزوم مقابله جدی با منافقین معتقد بودند که «منافقها هستند که بدتر از کفارند، آنیکه میگوید مسلمان هستم و بر ضد اسلام عمل میکند و میخواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم . سوره منافقین داریم که برای منافقین از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید.
اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. درصدر اسلام زیاد جمله هست در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) اینها زیاد بودند. در زمان خود پیغمبر اکرم (ص) نیز زیاد بودند و همینطور در طول تاریخ، اسلام گرفتار یک همچون مسائل بوده است و گرفتار این که اشخاص هم از خود مسلمانها، مردم خوب، مردم اسلامی گول میخوردند، ازاینها، از این اشخاص که با صورت اسلامی میآمدند وحی میکردند، گول میخوردند.»7
براساس همین «عقل سیاسی» است که امام میفرماید: «شما میبینید که تمام سعی منافقین و مفسدین خارج و داخل بر این است که بین مردم شکاف ایجاد نمایند و این خود، بهترین دلیل است که ما باید وحدتمان را حفظ کنیم.»
در ایران پس از انقلاب اسلامی کلمه منافق علاوه بر معنای عام آن که پیشتر شرح داده شد، در معنای خاصی نیز کاربرد پیدا کرد، در واقع یکی ازنتایج انقلاب، آشکار شدن ماهیت برخی گروهها و جریانهای مخالف بویژه منافقان بود که پیش از انقلاب با بهرهگیری از ایدئولوژی التقاطی اسلام و مارکسیسم و پس از انقلاب با گرایش به خشونت و ترور به ایجاد اغتشاش و شهادت بسیاری از چهرههای سیاسی و مذهبی و مردم عادی دست زدند.
سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق در سال 1345 توسط شش تن از اعضای پیشین نهضت آزادی و فارغالتحصیلان دانشگاه تهران (محمد حنیفنژاد، سعید محسن، علیاصغر بدیعزادگان، احمد رضایی، محمود عسکریزاده و رسول مشکینفام) تشکیل شد.
در وهله نخست، مفسران و نظریهپردازان سازمان به ویژه حنیفنژاد و رضایی، اسلام را مطابق با دیدگاه نهضت آزادی تفسیر کردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ مارکسیستی در میان نیروهای رادیکال مخالف رژیم، مجاهدین نیز به سهم خود تحت تأثیر این نفوذ قرار گرفتند و سعی در تبیین و تلفیق برخی از آرای پرطرفدار مارکسیسم در قالب باورهای اسلامی کردند. به نحوی که صریحاً بیان داشتند: «... این احساس در همه ما مشترک بود که ... مذهب بدون آمیختن مارکسیسم ـ لنینیسم در متن آن حتی یک سانتیمتر نمیتواند ما را جلو ببرد.» 8
بدین ترتیب آن بخش از تعالیم و اعتقادات اسلامی که یا بالصراحه و یا با تفسیر و برداشتهای رایج هم جهت با اصول و اندیشههای مارکسیستی به نظر میرسیدند، از سوی مجاهدین بیشتر مورد تأکید و آموزش قرار گرفتند. در مقابل آن قسمت از اصول و احکام اسلامی که با ادبیات مارکسیستی و اندیشههای رایج انقلابی حاکم بر طیف مبارزین رادیکال همخوانی نداشتند و بعضاً رو در روی این اندیشهها قرار میگرفتنند، به حال خود رها شده و جائی در ایدئولوژی مجاهدین نمییافتند.
در واقع دینشناسی سازمان مشتمل بر یک هسته و یک پوسته بود. هسته آن مارکسیستی و پوسته آن اسلامی بود و برخی از اعتقادات آنها با مبانی فکری شیعه مغایرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پیامبر و ائمه را نفی میکردند و معتقد بودند که آنها نیز از اشتباه مصون نیستند. آنها همچنین به مقوله معاد با استفاده از نظریات داروین جنبه مثالی میدادند و مسأله تقلید از مجتهدان را نپذیرفتند. در واقع آنها تفسیری ارائه میکردند که سازمان در رهبری آن قرار میگرفت. 9
به تدریج ردپای نظریههای مارکسیسم در زمینههای تکامل اجتماعی، تضاد دیالکتیک، ماتریالیزم تاریخی و برخی دیگراز مقولات در آثار و اندیشههای مجاهدین پدیدار و متداول گردید. بالاخص در اقتصاد، مجاهدین نزدیکی زیادی با مارکسیسم پیدا نمودند. ایران را جامعهای نیمه فئودالیـ نیمه استعماری باحکومت بورژوازی کمپرادور و وابسته به امپریالیزم جهانی معرفی میکردند. بدین ترتیب سازمان در بخش آموزشهای سیاسی و اجتماعی تحت تأثیر مارکسیسم ـ لنینیسم قرار گرفت و در نهایت علمی بودن اصول مارکسیسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و یا «علم تکامل اجتماعی» به رسمیت شناختند و عملاً مرز بین این جهانبینی و اسلام را محو نمودند.
علیرغم تمام این تلاشها کارگزاران سازمان به خوبی دریافته بودند که برای به دستآوردن پایگاه مردمی و رخنه در دل تودهها پیش از هر کار باید امام خمینی را به پشتیبانی از سازمان واداشت و از جایگاه امام در میان ملت برای سازمان بهرهبرداری نمود. از این رو نخست در پی ربودن هواپیمای تاکسی ایر از دبی و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غیرمستقیم فشارهایی بر امام آورد تا به پشتیبانی از ربایندگان هواپیما و سازمان آنان برخیزد. اما این نقشه به سبب ژرفنگری امام به بار ننشست و با شکست روبرو شد. سپس درخواستهای متعددی برای دیدار با امام مطرح شد، ولی امام در برابر دیدارهای اعضای سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه10 و تأکید بر نابودی این تشکیلات، اعلام نمودند: «من از مجموع اظهارات و نوشتههایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد، لیکن چون میداند که در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کردهاند. بالای نوشته خود نام خدا را میگذارند لیکن ذیل آن همان حرفها و بافتههای مارکسیستها و مادیون است. این فکر در من فقط در حد یک گمان بود لیکن هر چه گذشت و نوشتههایشان بیشتر منتشر شد این گمان در من بیشتر تقویت شد. البته من نمیخواهم بگویم همه آنهایی که با این جمعیت هستند این جوریاند. ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادی که فریب آنها را خورده باشند لیکن اساس تشکیلات این جمعیت روی اعتقاد به اسلام نیست.»11
دیری نگذشت که پیشبینی و ژرفاندیشی امام همگان را متحیر نمود. 12 به تدریج سازمان مجاهدین پس از سال 1351 به مارکسیسم گرایش بیشتری پیدا کرد. در اواخر سال 1352 اعضای سازمان به مطالعه گستردهای درباره انقلابیون کوبا، ویتنام، چین و روسیه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضای فعال خود را به کارخانهها فرستادند و در اواخر همان سال برخی سران آن از ضرورت ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند.
اما سرانجام در اردیبهشت 1354 بیشتر رهبران سازمان که هنوز آزاد بودند در بیانیهای به تغییر ایدئولوژی و پذیرش مارکسیست ـ لنینیست و کنار نهادن اسلام از سازمان رأی دادند. کادر رهبری سازمان در جزوهای با عنوان بیانیه مواضع ایدئولوژیک اعلام کرد که پس از ده سال زندگی مخفی، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال بازاندیشی ایدئولوژیکی گسترده، به این نتیجه رسیده است که نه اسلام، بلکه مارکسیسم فلسفه انقلابی راستین است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستین هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجیهات علمی وصله مینمودیم، بخش دیگری از آن دچار پارگی میشد.» زیرا13 اسلام ایدئولوژی طبقه متوسط است ولی مارکسیسم ایدئولوژی «رستگاری و رهایی طبقه کارگر.»
با این چرخش ایدئولوژیکی کامل، شکاف عمیقی در سازمان مجاهدین پدید آمد. در حالی که برخی از اعضای سازمان به ویژه در تهران از این تغییر موضع پشتیبانی میکردند، اعضای دیگر بویژه در استانها، اسلامی باقی ماندند. سازمان مجاهدین به دو جناح رقیب تقسیم شد که هر یک نشریه، تشکیلات و فعالیتهای ویژه خود را داشت و رقبای خود رابه طرح کودتا، کشتن سران و لو دادن یکدیگر متهم مینمود. جناح مجاهدین مارکسیست به فعالیتهای کارگری خود شدت بخشید، خواستار تشکیل یک حزب کارگری جدید شد، نشریه قیام کارگر را منتشر کرد. اما عدم همکاری نیروهای اسلامی با سازمان، اختلافات داخلی و حجم اطلاعات زیادی که به دست ساواک رسیده بود باعث شد تا ساواک به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.
ظرف چند ماه بقایای نیروهای سازمان اعم از مارکسیست و مسلمان به چنگ ساواک گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 دیگر عملاً سازمان وجود خارجی نداشت.
در جریان پیروزی انقلاب، چند تن از کادرهای قدیمی آن از زندان آزاد شدند،به سرعت شروع به سازماندهی کردند و در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به جمعآوری میزان زیادی اسلحه مبادرت ورزیدند. این گروه از همان روزهای اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپای جمهوری اسلامی ایستادند و برای جذب جوانان و تودههای مردم و انجام کارهای سیاسی، «جنبش ملی مجاهدین» را تأسیس کردند.
ادامه دارد ....
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(2)
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(
تشکل های دانشجویی درباره ترور دانشمندان کم کاری کردند و کوتاه آم
یادمان حماسه 22 خرداد
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 2
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 1
بازخوانی:اگر خواص پایشان بلرزد
نقش یهود در جنگ با عراق
نگاه اسطوره ای به آخرالزمان
[عناوین آرشیوشده]